سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما هنوز در هنوزیم...

من دیگر بزرگ شده ام، دارم آخرین تپش های 15 سالگی را سپری می کنم. دارم از دنیای 15 سالگی خداحافظی می کنم و نمیدانم چرا ناراحتم. مثل همه ی این روزهای قبل 28ام دی که ناراحت بودم. حس می کنم قرار است یکسری چیزها بپرد....

من دیگر بزرگ شده ام، اینرا می توانی از روی تقویم هم بفهمی ، از روی اینکه 28ام ها در رفت و آمدند.

بزرگ شده ام، ببین دیگر روزهای قبل تولدم ، مغز کسی را با شعر ها و جملاتی (که حمل بر خودستایی بود) از خودم در می آوردم، نمی خورم. _دیگر کسی را برای تجدید میثاق دعوت نمی کنم ؛) _

بزرگ شده ام، دیگر وقتی خوشحال می شوم ، سعی می کنم خیلی بالا و پایین نپرم و شیطنت نکنم.

بزرگ شده ام، یادت هست می گفتی درون من یک دختر بچه ی 5ساله حکم رانی می کند؟! به قول خودت همان کودک درون که حالا دیگر بزرگ شده ، کمتر حرفش پیش می رود.

بزرگ شده لم، دیگر کمتر سر به سر کسی می گذارم.

بزرگ شده ام، چون خسته ام... حال حرف زدن ندارم... دوست دارم عینک بزنم تا بزرگ ببینم ، تا دیگران بزرگم ببینند...

 

بزرگ شده ام...

 

 

پ.ن: من ازت توقع دارم، گفتم که نگی نگفتم! همین.

***پ.ن: نمی فهمم چرا بعضی آدم ها انقدر اصرار دارند که تظاهر به درک کردن احساساتت بکنند؟!؟! چی پیش خودشان فکر می کنند...؟


نوشته شده در دوشنبه 90/10/26ساعت 8:47 عصر به قلم سارا بانو نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک